اوای عاطفه
قالب گراف

 

 

 

 

مهسا

 

علمدار عباس است

کربلا لبریز عطر یاس شد

نوبت جانبازی عباس شد

طفل شیرخواره ی حسین

علی اصغرم ای طفل صغیرم

علی اصغرم ای نخورده شیرم

امشب بخدا بی سرو سامان حسینم

امشب به خدا بی سرو سامان حسینم

خون گریه کنم دست به دامان حسینم

یارب دل دشمن حسین شاد نگردد

تا مست دو چشمان درافشان حسینم

عباس جوان یاور شاهنشه دین گفت

از روز ازل ساقی طفلان حسینم

گر دست رود دیده فدای تو برادر

بی دست و سرو چشم به قربان حسینم

ای اب روان شرم بدار از رخ زهرا

من قصه ی تلخ لب عطشان حسینم

گر دل رود در پی جانم چه بگویم

من مست زچشمان در افشان حسینم

جاده و اسب محیاست بیا تا برویم
تیغ در معرکه می افتدو بر میخیزد

می گویند شیشه احساس ندارد ولی وقتی روی شیشه ی بخار گرفته نوشتم "یا حسین" آرام گریست.. 

 

مهسا

 

 

 

«اين عباس علي است.

 

خسته، گرسنه، تشنه، داغديده و مصيبت زده.

 

داغ هايي كه هر كدام به تنهايي براي از پا درآوردن مردي كافي است؛

 

داغ سه برادر، داغ يك فرزند،

 

داغ چندين برادرزاده و خواهرزاده و داغ چند ده عزيز و همدل و همراه.

 

نه خستگي، نه تشنگي، نه گرسنگي،

 

نه اين همه داغ، هيچكدام تاب از كف عباس نربوده

 

و توان عباس را نفرسوده،

 

اما ديدن تشنگي حسين(ع) و بچه هاي حسين،

 

طاقتش را سوزانده و او را راهي شريعه كرده است....

 

مهسا

 

 

در غدیر خم همه دیدند در بزم ولایت...که جمعی غرق در بحر حسادت...زدست مرتضی کینه گرفتند و بغضی تلخ در سینه گرفتند.....

گذشت و کربلا یکبار دیگر....به روی دست های یک پیمبر، دوباره رفته بالا دست های کوچک فرزند حیدر....

حسین ما میان دشت غم ها،قحطی آب.... کنار نهر آبی که از آن مادرش بود هزاران بی مروت در کمین دور و برش بود....لبش خشکیده بود و بر سر دست، علی را باز هم احرام می بست...

علی کوچکش را برد بالا....ببینید آی لشکر خوب او را  مگر در سینه هاتان سنگ دارید؟ که با شش ماهه ی من جنگ دارید؟...اگر حرف مرا باور ندارید برید آبش دهید و بعد آرید....

ولی شش ماهه اش یکباره خندید...پرید از خواب باز آرام خوابید....حسین دید از گلوی کوچک آن شیر خواره....

به سمت آسمان خون زد فواره...حسین آرام و تنها گریه کرد و گفت:

ای وای از غریبی....ورق هاب تورا کندند ای قرآن جیبی

تمام این جماعت کینه توزان غدیرند

و اینجایند تا که انتقام از زاده ی حیدر بگیرند

به سوی عرش بال کوچکش را باز بگشود

فقط به جرم اینکه نام زیبایش علی بود......

 


یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند؛ هم‌تا نشود با عطشِ خشکِ دهانِ علـــــــی‌اصغر...

السلام علیک یا باب الحوائج، علی اصغر (ع)

 

مهسا

چشمان درافشان حسین

امشب به خدا بی سرو سامان حسینم

خون گریه کنم دست به دامان حسینم

یارب دل دشمن حسین شاد نگردد

تا مست دو چشمان درافشان حسینم

عباس جوان یاور شاهنشه دین گفت

از روز ازل ساقی طفلان حسینم

گر دست رود دیده فدای تو برادر

بی دست و سرو چشم به قربان حسینم

ای اب روان شرم بدار از رخ زهرا

من قصه ی تلخ لب عطشان حسینم

گر دل برود در پی جانم چه کنم من

امشب به خدا بی سرو سامان حسینم

تعداد صفحات : 44