من و دخترم هلنا در حرم رضوی

 

باز باران با ترانه

میزند بر بام خانه

چکمه های قدرتش را

ضربه های نفرتش را

یادم امد زیر باران

گردش یک روز دیرین

وه چه غمگین

کودک یک ساله ای را

خفته در رویای شیرین

در کنار نعش مادر

پاره پاره پیکری را

چند نتری انطرف تر

یادم امد روز باران

نوجوانی جلد بودم

درمیان خیل یاران

زیر رگبار گلوله 

با دو پای کودکانه

میپریدم همچو اهو

از سر نعش رفیقان

فارغ از رویای انسان

با دلی سرشار نفرت

از همه رفتار دوران

بوی خون و 

بوی دودو

زخم ترکش

زیر رگبار زمستان

نعره ای مستانه کردم

باز باران باز باران باز باران

بی ترانه 

میزند بر نقش انسان

ضربه های مرگ دوران

اری امشب باز باران

میزند بر قلب خسته

زیر باران مرد دوران

مرد اسان چون رفیقان

 

رفتار نیک.گفتار نیک.پندار نیک
اریایی اریایی بمان
میدان بزرگ<گپ> خرم اباد100 سال پیش
کوه یخ

اوار  دل   بریزد  از    چشم    پر    گناهت         ای وای  بر گذشتن از کوچه ی نگاهت

مست از غرور هستی ای کوه یخ چه سردی    دریای دل شکستن کی میدهد پناهت

کویری خشک و بی روحم ببار ای ابر بارانی        بزن بر سینه ی بی درد کنون رگبار ویرانی

ببین در اتش بغضم گلویم سوخت بی فریاد        در این   بیغوله  میمیرم  پر از اندوه پنهانی

رفیقان در دورنگی گم شقایق اشک ریزان است  امیدم   گشته  زندانی  ببار ای  ابز بارانی

در کویری سوت و کور .در میان مردمی با این مصیبتها صبور. صحبت از مرگ محبت. مرگ گل.

گفتگو از مرگ انسانیت است.

تو از همان قبیله ای که دل به دار میزنند          که خنجری ز روی کین به پشت یار میزنند

پرنده های عشق را بریده سر هوا کنند           به  کوچه   باغ  خاطره    شراره وار میزنند

هجوم دشنه را ببین به دشت سرخ سینه ها   ورود  شاه  کینه ر ا  به  سینه  جار میزنند

چشمان درافشان حسین

امشب به خدا بی سرو سامان حسینم

خون گریه کنم دست به دامان حسینم

یارب دل دشمن حسین شاد نگردد

تا مست دو چشمان درافشان حسینم

عباس جوان یاور شاهنشه دین گفت

از روز ازل ساقی طفلان حسینم

گر دست رود دیده فدای تو برادر

بی دست و سرو چشم به قربان حسینم

ای اب روان شرم بدار از رخ زهرا

من قصه ی تلخ لب عطشان حسینم

گر دل برود در پی جانم چه کنم من

امشب به خدا بی سرو سامان حسینم

علمدار لشکر اباالفضل
فدای لب عطشانت یا حسین
کربلای خونین

هیچ مسلمان لب تشنه نکشد کافر را!!!

تو چه کردی که چنین لب تشنه بریدند سرت!؟

عاشورا

عاشورا روزی که بشریت عزادار شد

معرفی عضو جدید وبلاگ اوای عاطفه

سلام من مهسا عضو جدید وبلاگ اوای عاطفه نویسنده وبلاگ و مدیر بخش ادبیات و دوستی و ارتباط و دوستی هستم امیدوارم که از مطالب من رضایت کافی داشته باشید با تشکر فراوان.

بدون شرح
کوروش شاهنشاه بزرگ پارس

به نص صریح قران:کوروش <<ذوالقرنین>>فرستاده خداوند اما پیغمبر نبوده است

صلیب

مویشان را رنگ وروغن میزنند

نقشی از تثلیث بر تن میزنند

 

اتش عشق

دلم در سینه ام بیداد میکرد

مرا دعوت به ان میعاد میکرد

به انجایی که قلبم را دریدند

به یک دینار عمرم را خریدند

به انجایی که راسم را بریدند

گلوی بخت نحسم را بریدند

کابوس

کاشکی ان شب تیره همه کابوس نمیشد            دل من کاخ خرابه جم و کاووس نمیشد

کاشکی همدم من این تب دلسوز نمیگشت         در دلم راه    نمیافت و محبوس نمیشد

سوختم در تب یک بختک و ای کاش که انگاه         اب در چشم  خیالم پر طاووس نمیشد

کاش بی عشق و صداقت شب و افسانه نمی بود  یا اگر بود پر از  طالع   منحوس نمیشد

عصیان غرب

امشب از کوی تو من مست گذر خواهم کرد             کوچه را تا به سحر خون    جگر خواهم کرد

هر چه کردم تو  دل ارام  نگشتی  افسوس               بی تو از این دل ویرانه     سفر خواهم کرد

دور  از  تو   دل  من   هیچ   نخواهد    ارزید               در  کجا  بار  دگر  برتو        نظر خواهم کرد

گر چه من  دور شدم از تو ولی   با این حال               درد  را   با   غم   دیدار      خبر خواهم کرد

من  پریشانتر  ازانم     که  بگویم    با کس                که چرا مست از این کوچه  گذر خواهم کرد

عصیان غرب

بعد از تو دل بی خاطره ام خواهد مرد               با هجوم    عمت از    دلهره ام خواهد مرد

خنده ی تلخ تر از   گریه ی بی پایانم                با  عبور از  دل  هر    منطره ام خواهد مرد

بغض بیداد تو در عمق گلویم جاریست              گفتنی هاست که در حنجره ام خواهد مرد

ذهن الوده    به  دیدار  مجدد    با تو                 عاقبت  در شب  بی  پنجره ام خواهد مرد

دفتر شعر من از خاطره ها سر شاراست           بعد  از  تو  دل  بی    خاطره ام خواهد مرد

عصیان غرب

تعداد صفحات : 3
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد